جدول جو
جدول جو

معنی حکیم باشی - جستجوی لغت در جدول جو

حکیم باشی
رئیس طبیبان، عنوانی که در قدیم به طبیب معروف یا سردستۀ طبیبان اطلاق می شده
تصویری از حکیم باشی
تصویر حکیم باشی
فرهنگ فارسی عمید
حکیم باشی
(حَ)
رئیس اطباء دربار شاهی یا امیری، خطاب و عنوانی که به لحاظ احترام بهر طبیبی میدادند.
- امثال:
حکیم باشی را دراز کنید، گویند برای امیری ترک که شکم درد داشت، طبیبی حاضر آوردند و اوتجویز حقنه کرد، امیر پرسید: حقنه چیست ؟ گفت: آلتی است با بنی باریک که بر دبر نهند و... امیر برآشفت وبخشم گفت: بر دبر چه کس ! حکیم که غضب امیر دید از ترس گفت: بر دبر من، و دستور بیاوردند و حکیم را حقنه کردند. قضا را درد شکم امیر به شد. سپس هر آنوقت که بیماری امیر عود میکرد، حکیم را خوابانیده و حقنه میکردند. مثل را در مورد ضعیفی که گناه هر کس را بدو بندند و وی را بجای گناهکار مجازات دهند، گویند
لغت نامه دهخدا
حکیم باشی
رئیس طبیبان
تصویری از حکیم باشی
تصویر حکیم باشی
فرهنگ لغت هوشیار
حکیم باشی
پزشک، رییس پزشکان
تصویری از حکیم باشی
تصویر حکیم باشی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
ابن طلیق بن سفیان بن امیه قرشی. از صحابیان است. عنوان صحابی از ارزشمندترین عناوین در فرهنگ اسلامی است. افرادی که با پیامبر اسلام (ص) دیدار کرده، ایمان آورده و تا پایان عمر مؤمن باقی مانده اند، این لقب را کسب کرده اند. این اشخاص ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابن عمیرالشامی، مکنی به ابی الاحوص. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
لغت نامه دهخدا
(حَ)
قصبه ای است کوچک واقع بر کنار خشک رودی در ولایت معمورهالعزیز در سنجاق ملاطیه در قضای آقچه طاغ به 55هزارگزی شمال غربی ملاطیه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
اصطلاح سابق نظام ایران که معادل آن اکنون گروهبان یکم است و سرگروهبان
لغت نامه دهخدا
تصویری از ندیم باشی
تصویر ندیم باشی
رئیس ندیمان شاه وامیر، ندیم مقرب سلطان یاامیر
فرهنگ لغت هوشیار
گروهبان یکم نام سابق گروهبان یکم و (سرگروهبان)، توضیح گروهبان یکم درجه نظامی و سر گروهبان شغل وی است
فرهنگ لغت هوشیار